
حسن ایزدی21 نوامبر روز جهانی تلویزیون که توسط مجمع عمومی سازمان ملل تعیین شده، فرصتی برای بازخوانی نقش رسانه تصویری در شکلدهی افکارعمومی، اطلاعرسانی در بحرانها، و ترویج گفتوگوی مدنی است. اما در دوران گذار دیجیتال، الگوهای مصرف محتوا در جهان به طور خاص در میان کودکان، نوجوانان و جوانان تغییر کرده است. بهویژه “پلتفرمهای پخش ویدئوی درخواستی” مانند نماوا، فیلیمو و نت فلیکس که عموماً محوریتشان برنامهریزی محتوا و تجربه تماشای طولانی است و “پلتفرمهای شبکههای” اجتماعی مانند اینستاگرام، یوتیوب، تیک تاک و آپارات که مبتنی بر خلق و اشتراکگذاری سریع محتوا توسط کاربران و تولیدکنندگان با تمرکز روی تعامل، ویروسی شدن و مصرف کوتاهمدت سهم عمدهای از توجه مخاطبان جوان را به خود اختصاص دادهاند. این تغییر نشان میدهد تلویزیون باید فراتر از نقش سنتیاش ــ صرفِ پخش خطی ــ عمل کند و در حوزههای حساسِ آموزشی، ترویج فرهنگ شهروندی و سلامت عمومی نقش مرجع و راهنما را حفظ نماید.
در بسیاری از جوامع پیشرفته، رسانههای عمومی با بازتعریف مأموریت و تجهیز خود به ابزارهای دیجیتال، نقش آموزشیِ محوری را احیا کردهاند؛ نمونههایی مانند BBC Bitesize یا PBS LearningMedia نشان میدهد که پیوند میان تولید تلویزیونی و بستههای آموزشی دیجیتال میتواند اثربخشی یادگیری را افزایش دهد.
در ایران اما، طی دهههای اخیر، رسانه ی ملی با عدول از نقش اصلی و محوری خودش که عرصهای از گفتوگوی متکثر و آموزش همگانی بوده را تا حد زیادی از دست داده است. به این مفهوم که صداو سیمایی که در زمان تاسیس قرار بود برابر ماده پنج، 11 و 44 قانون خط مشی کلی و اصول برنامه های سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به مثابه یک دانشگاه عمومی به گسترش آگاهی و رشد جامعه کمک کند، رشد و شکوفایی استعدادهای انسانی و بارور ساختن خلاقیتهای فکری و هنری را سرلوحه قرار دهد و آموزش عمومی جهت آشنایی مردم با حقوق فردی و اجتماعی را محور قرار دهد، به مرور زمان و با تفسیر و برداشت اشتباه از ماده 9 و مواد دیگر اساسنامه سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران راه یکطرفه تک صدایی را برگزید.
روندِ تکصدایی، بی توجهی به خواست واقعی مخاطبان و رویکردهای جناحی در سیاستگذاری و تولیدات در کنار رشد سریع تکنولوژی و پدید آمدن رسانه های تعاملی، شبکه های اجتماعی و پیام رسان ها موجب شد اعتماد بخشی زیادی از مخاطبان کاهش یابد و ظرفیتِ تأثیرگذاریِ این رسانه تضعیف شود.
عدم اقبال به برنامه های تلویزیون و کاهش کمی و کیفی مخاطبان به خصوص در نسل جوان نشان دهنده وضعیت نابسامان تلویزیون در ایران است که باید به سرعت مورد توجه و بازنگری قرار گیرد.
تلویزیون باید فراتر از پخش خطی حرکت کند و به پلتفرمهای آنلاین و آموزش دیجیتال متصل شود. تلویزیون ملی که در حال حاضر مقبولیت کم تری دارد، بایستی به مرجعی برای آموزش های مورد نیاز جامعه تبدیل شود.
با توجه به اینکه در پلتفرمهای جدید و تلویزیونهای اینترنتی، نسبت محتوای آموزشی به محتواهای سرگرمی بسیار کمتر است و اگر هم وجود دارد برای مخاطبان داشتن محتوای آموزشی و دسترسی به آن با توجه به هزینه های گزاف در همه ی موارد امکانپذیر نیست؛ از این رو اگر تلویزیون ملی بخشی از توان خود را مصروف آموزش با کیفیت بالا در حوزههای مختلف نماید علاوه بر اینکه بخشی از نیازهای جامعه را تامین نموده، به مرور زمان بخشی از مرجعیت و مقبولیت از دست رفته خود را تعریف میکند.
افقِ ترمیم این وضع از سه مسیر میگذرد:
۱) بازتعریف مأموریت و بازسازی اعتماد: تضمین شفافیتِ فرآیندها، ارتقای استانداردهای روزنامهنگاری و گسترش چندصدایی در برنامهسازی؛
۲) تحول ساختاری و دیجیتال: تبدیل سازمان پخش به یک نهاد چندپلتفرمی (تلویزیون خطی + پخش آنلاین/OTT + شبکههای اجتماعی) و اتکا بر تحلیل داده برای تصمیمسازی محتوا.
۳) بازگشت به آموزش با کیفیت: تولید محتوای آموزشیِ بومیشده، همکاری ساختاری با وزارت آموزشوپرورش و دانشگاهها، و استفاده از تولیدکنندگان مستقل برای ارتقای کیفیت و تنوع فرمتها.
اگر تلویزیون ظرفیت تولید و توزیع محتوای آموزشی با کیفیت، قابل اشتراک و تعاملی را پیدا کند، میتواند «ریشههای اعتبار» خود (اعتماد عمومی، ساختار تولید حرفهای، استانداردهای آموزشی) را با دسترسی و جذابیت شبکههای اجتماعی ترکیب کند.



