
هاشم مظاهری¬زادهاطلاعیهها، هشدارها، توصیهها و سکوتها؛ مجموعهای از کنشهای زبانی که پیش از هر اقدام فیزیکی، ذهن و رفتار جامعه را شکل میدهند. از این منظر، بحران صرفاً یک رخداد طبیعی یا فنی نیست؛ بلکه برساختهای گفتمانی از نسبت قدرت، دانش و اعتماد است.
این گزاره نه یک تعبیر شاعرانه، بلکه حاصل تجربههای انباشته جهانی و مطالعات میانرشتهای در حوزه ارتباطات بحران است. دادهها و گزارشهای نهادهای بینالمللی در سالهای اخیر بهروشنی نشان میدهد که میزان موفقیت دولتها و نهادهای عمومی در مدیریت بحران، بیش از آنکه به سطح پیشبینی مخاطره یا امکانات فنی وابسته باشد، به کیفیت ارتباطات و سطح اعتماد عمومی گره خورده است.
در بسیاری از بحرانهای معاصر ــ از همهگیری کرونا تا سیلها و آتشسوزیهای گسترده ــ شکستها اغلب نه از فقدان دانش تخصصی، بلکه از ناتوانی در ترجمه این دانش به زبان قابل فهم، صادقانه و مسئولانه ناشی شده است. زبان بروکراتیک، جملات بیفاعل، توصیههای غیرمتعهدانه و تأخیرهای ارتباطی، بهتدریج شکاف میان «دانش رسمی» و «فهم عمومی» را عمیقتر کردهاند.
از منظر تحلیل گفتمان انتقادی، این شکاف تصادفی نیست. زبان رسمی همواره حامل نسبتهای قدرت است:
اینکه چه کسی سخن میگوید، با چه لحنی، از موضع چه دانشی، و با چه میزان پاسخگویی. وقتی گفتمان رسمی نتواند اعتماد تولید کند، مشروعیت خود را از دست میدهد و میدان معنا را به روایتهای غیررسمی، شایعات و تفسیرهای گاه خطرناک واگذار میکند. در چنین وضعیتی، جامعه نه الزاماً بهدلیل نافرمانی، بلکه بهدلیل سردرگمی یا بیاعتمادی، از کنش عقلانی فاصله میگیرد.
اینجاست که مفهوم پدافند غیرعامل نیازمند بازخوانی جدی است. در تجربه بسیاری از کشورها، «ارتباطات بحران» بخشی از دکترین امنیتی و مدیریتی محسوب میشود. سناریوهای زبانی تمرین میشوند، سخنگویان آموزش میبینند، و پیامها پیش از وقوع بحران، از منظر اثرگذاری اجتماعی ارزیابی میشوند.
پدافند غیرعامل، تنها به استحکام سازهها یا تابآوری زیرساختها محدود نمیشود؛ زبان نیز یک زیرساخت امنیتی است. زیرساختی نامرئی که اگر فرسوده باشد، حتی قویترین سازهها هم کارآمد نخواهند بود.
تجربههای جهانی نشان میدهد که شفافیت زبانی، همدلی در پیام، و پذیرش مسئولیت در گفتار، نهتنها موجب «نگرانی بیشتر» نمیشود، بلکه اضطراب جمعی را کاهش داده و تبعیت آگاهانه شهروندان را افزایش میدهد. در مقابل، عادیسازی بحران از طریق تکرار هشدارهای بیاثر یا استفاده از واژگان تهیشده از معنا، به فرسایش حساسیت اجتماعی میانجامد؛ وضعیتی که در آن حتی «وضعیت قرمز» نیز دیگر کنش تولید نمیکند.
در این میان، نباید از نقش رسانهها و شبکههای اجتماعی در بازتولید یا تضعیف گفتمان رسمی غافل شد. در شرایط بحران، انحصار معنا عملاً ناممکن است. هر خلأ ارتباطی، هر تأخیر در پیامرسانی، و هر واژهی مبهم، بلافاصله در فضای عمومی تفسیر، بازنویسی و گاه مصادره میشود. از منظر تحلیل گفتمان، این وضعیت نشان میدهد که قدرت ارتباطی دیگر یکسویه نیست؛ بلکه سیال، چندمرکزی و بهشدت وابسته به سرمایه نمادین اعتماد است. نهادهایی که این واقعیت را نادیده میگیرند، نهتنها کنترل روایت را از دست میدهند، بلکه ناخواسته به تشدید بحران کمک میکنند.
تجربههای بینالمللی بهروشنی نشان میدهد که در جوامعی با سطح بالاتر اعتماد نهادی، حتی پیامهای هشدارآمیز شدید نیز به رفتارهای عقلانیتر منجر شدهاند. در مقابل، در فضاهایی که زبان رسمی پیشتر دچار فرسایش اعتبار شده، سادهترین توصیهها نیز با تردید، بیاعتنایی یا مقاومت مواجه شدهاند. این واقعیت، بار دیگر بر این نکته تأکید میکند که اعتماد، نه محصول لحظه بحران، بلکه نتیجهی انباشت کنشهای زبانی پیشین است. بحران، صرفاً لحظهای است که این سرمایه اجتماعی یا به کار میآید، یا فقدانش آشکار میشود.
از این منظر، آموزش مدیران و تصمیمگیران به «سواد گفتمانی» اهمیتی کمتر از آموزشهای فنی و اجرایی ندارد. توانایی تشخیص پیامدهای واژگان، درک حساسیتهای اجتماعی، و آگاهی از سازوکارهای تولید معنا در افکار عمومی، بخشی از شایستگی حرفهای مدیریت در جهان معاصر است. در بسیاری از نظامهای مدیریتی پیشرو، این مهارتها ذیل مفاهیمی چون رهبری ارتباطی، حکمرانی شفاف و ارتباطات مسئولانه تعریف و نهادینه شدهاند.
اگر بحران را صرفاً یک پدیده طبیعی بدانیم، از مسئولیت گفتمانی خود شانه خالی کردهایم. اما اگر بپذیریم که بحران در نقطه تلاقی قدرت (تصمیمگیری)، دانش (تخصص) و اعتماد (سرمایه اجتماعی) ساخته میشود، آنگاه زبان، به ابزار اصلی مدیریت آن بدل میشود.
مدیریت بحران، پیش از هر چیز، مدیریت معناست؛ و پدافند غیرعامل، بدون پدافند زبانی، ناتمام میماند.
در نهایت، شاید بتوان گفت که بحرانها، بیش از آنکه توان فنی نهادها را بیازمایند، کیفیت رابطهی آنها با جامعه را آشکار میکنند. زبان، در این میان، نه ابزار تزئینی، بلکه میدان اصلی این آزمون است. اگر بپذیریم که هر اطلاعیه، هر هشدار و هر سکوت، کنشی گفتمانی با پیامدهای واقعی است، آنگاه بازنگری در شیوه سخن گفتن با جامعه، به بخشی جداییناپذیر از مسئولیت عمومی بدل میشود.
در چنین افقی، مدیریت بحران دیگر صرفاً واکنشی اضطراری نیست، بلکه فرآیندی مستمر از تولید معنا، بازسازی اعتماد و تنظیم نسبت میان قدرت و دانش در فضای عمومی است. این همان جایی است که تحلیل گفتمان انتقادی میتواند از حاشیه دانشگاهی خارج شود و به ابزاری عملی برای فهم و بهبود حکمرانی در شرایط پرمخاطره بدل گردد. بحرانها اجتنابناپذیرند؛ اما بیاعتمادی تصادفی نیست، بلکه ساخته میشود.
هاشم مظاهری زاده
کارشناس تحلیل گفتمان و دیپلماسی شهری



